صندلی همیشگی

صندلی همیشگی در کافه همیشگی را تا همیشه رزرو کرده‌ام . 
و روی کاغذی نوشته ام اینجا برای کسی است که دیگر نیست ؛ به جای او سیگار بکشید ، چای بنوشید ، و به صدای خوش شجریان گوش دهید.
گاهی هم برایش از حافظ بخوانید . او ماندن یا نماندنش را از حافظ خواسته ، بخوانید شاید تفسیر غزل خوانده شده ، بازگشت باشد. 
#احمد_بیگی 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

نظر یار

ای که تمام خویش را صرف نظر کرده ای 
در نظر یار خویش حیران و گم‌گشته ای 
#احمد_بیگی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

از آتش عشقت سوختم

• از آتش عشقت سوختم• 

از آتش عشقت سوختم 

خاکسترم را باد برد 

بی نام و نشانم کردی 

مادرم نام مرا از یاد برد 

به هر کجا می‌نگرم 

تکه‌ای از یاد تو را میبینم 

هر نام هم نام تو را

من،تو را میبینم 

من گستره عمیق چشمانت را 

ارثیه‌ی خود دانستم 

هر جا بروم به ثروتم می بالم 

حالا که من از تو دورم 

از ارثیه‌ی خود محرومم 

هیچ برای ابراز ندارم 

جز یاد تو و خاطره هایت با من 

 

احمد بیگی 

تیر ماه  1400 خورشیدی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

منم هستم مردم

• منم هستم مردم  •

نور طیف زیبایی میسازد 

بین موج های تنت 

گاه،رنگ چشمانت 

گاه،به سرخی لبت

و قدت همچو سرو نشان 

عشق را می کند افزون

ای که دوست داشتنت شعله ای در برابر دریا 

در من آتشی بدم 

تا که دریا ها کنم خاموش 

لیک،هیچ برای ابراز ندارم 

تنی دارم بی جان و خسته 

لبی خشکیده،دهانی بسته

و چشمانی در انتظار امید 

که از راهی رسد خاکی 

در آغوشش بگیرم 

بگویم:شدند این مردمان مجنون 

ندارند هیچ امید 

نه خود میشناسند نه مادر 

شده درمان آنها تکه نانی،وصالی 

بده به آنها امید 

منم هستم مردم 

تنی خسته و روحی مجنون 

 

احمد بیگی

تیر ماه 1400

 

۲۴ تیر ۰۰ ، ۰۰:۳۱ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
احمد بیگی

یادگار

یادگار

به یادگار بگذاریم در این جهان 
عشق را 
برای آیندگان بخوانیم از عشق
که چیزی نیست جز درد 
دردی میان ماندن و رفتن 
آنانان که ماندند عشق را می دانند 
و آنان که می روند از ماندن و عشق بیزارند
آه از عشق 
که درد آفرید و درمانش نساخت 
آه از عشق 
که درمانی نداشت....
.
.
.
ارادتمند شما 
احمد بیگی 
22 تیر 1400 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

در کدامین درد تو را فراموش کرده ام ؟

در کدامین درد تو را فراموش کرده ام 
باز میشود ملاقاتت کرد
می شود باز درخشش چشمانت را دید و سرخی لبانت را به مالکیت خود در آورم 
میشود دوباره روبه رویم بایستی و فریاد بزنی (دوستت ندارم)
میشود بیایی و دستانت را به دستانم گره کنی 
میشود بیایی بخندی 
میشود بیایی 
نروی 
بمانی 
اخر جهان تحمل خنده هایت بی من را ندارد 
کوچه ها طاقت تنها رقصیدنم را ندارند
اگر نیایی 
با مرگ میرقصم...
#احمد_بیگی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

آدمها

آدمهای زیادی در زندگی ام آمدنند و رفتند،اما بعضی هاشان هنوز مانده اند در خاطراتم و بعضی های دیگر حتی ردی در افکارم به جای نگذاشته-اند .یکی از آنها شیرین بود،زیبا بود؛حتی او را بعد از رفتنش در افکارم لمس میکردم،کشیدگی اندام،درشتی چشمهایش و حتی آن خال پشت گردنش؛اما،این احساسات مشترک بودند،بین من و او و آن کسی که در حال حاضر او را در آغوش کشیده.این احساسات مشترک طبیعی است. چون هم من میدانم پشت گردن او چه چیزی نهفه است و هم آن غریبه.حال میخواهم آن عزیز شیرین را فراموش کنم.دیگر هر نام هم نامش را او نبینم و هرجایی که با او با او رفته ام را به سرعت فراموش کنم؛قصد به فراموش کردن،خود یاد آور خاطرات است،پس من باختم.به این منظور که هرگز نتوانستم او و خاطراتش را فراموش کنم.من مردم.چون میخواستم در مصرف زندگی و زنده بودن صرفه جویی کنم.و هیچ کس را بعد از او نپذیرم،تا به او ثابت کنم رفتنش سودمند نخواهد بود...
#احمد_بیگی
احمد بیگی 
ز دفتر بی عنوان برای همه،بجز تو

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

نمایشنامه خوانی خدای مهربان منهتن



نمایشنامه‌خوانی خدای مهربان منهتن

  عمارت نوفل‌لوشاتو - سالن ۱

  شنبه ۰۵ بهمن 1398 

  ۲۰:۰۰

  ۱ ساعت

 بها: ۲۵,۰۰۰ تومان

 

: اینگه بورگ باخمان

: علی امینی نجفی

: احمد بیگی

: (به ترتیب ورود) پیمان محسنی، شیوا حجاریان، افسانه بخشی فرد، بهنام سرلک، معین مروجی، ‌امیر محمد تمیمی، ‌امیر صفر لو


: احمد بیگی
: امیر حسین جوان بخت، امیر صفر لو
: مسعود کاظمی پور
: فوژان پارسا
: گروه هنری رادیکال
: مبین مقدم

یادداشت کارگردان:
از همان ابتدا با حقارتی چنان عظیم رو به رو می‌شویم که هیچ عصیان کفر آمیزی از پس آن بر نمی آید. به چه کارمان میآید عشق؟؟؟ این شعله­‌ی سوزانی که چون به آن نزدیک می‌شویم، فرو می‌ریزد. سرد می‌شود. ما را به انزوا و تنهایی می‌کشد. چه کسی بود فریاد می زد (خدا مرده است)؟ او یا در اعماق آذرخش‌ها فرو رفته و یا هرگز وجود نداشته است. در این فرصت کوتاه، دست کم مجال فریادی هست؟ قلب هامان را به خاطر هیچ از هم می‌دریم. فریادی سر می‌دهیم تا خلا آن را پر کنیم که سرانجام به خاطرش می‌میرم.

کسانی که در این دنیا عشق بورزند، باید جان بسپارند تا معلوم بشه روزی وجود داشتند. باید اونا کشته بشن تا مطمئن بشیم روزی زنده بودن.

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

بازیگران نمایش نامه خوانی خدای مهربان منهتن

: اینگه بورگ باخمان

: علی امینی نجفی

: احمد بیگی

: (به ترتیب ورود) پیمان محسنی، شیوا حجاریان، افسانه بخشی فرد، بهنام سرلک، معین مروجی، ‌امیر محمد تمیمی، ‌امیر صفر لو

 

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

اینگه بورگ باخمان

یادداشت کارگردان:(احمد بیگی)
از همان ابتدا با حقارتی چنان عظیم رو به رو می‌شویم که هیچ عصیان کفر آمیزی از پس آن بر نمی آید. به چه کارمان میآید عشق؟؟؟ این شعله­‌ی سوزانی که چون به آن نزدیک می‌شویم، فرو می‌ریزد. سرد می‌شود. ما را به انزوا و تنهایی می‌کشد. چه کسی بود فریاد می زد (خدا مرده است)؟ او یا در اعماق آذرخش‌ها فرو رفته و یا هرگز وجود نداشته است. در این فرصت کوتاه، دست کم مجال فریادی هست؟ قلب هامان را به خاطر هیچ از هم می‌دریم. فریادی سر می‌دهیم تا خلا آن را پر کنیم که سرانجام به خاطرش می‌میرم.
ابان 1398 
خدای مهربان منهتن 
اینگه بورگ باخمان 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰