های آزادی...
ای دردِ گران،
ای میهمانِ ناخواندهی قرنها،
دست از گلوی کبود ما بردار،
سالهاست در این دخمهی تیره،
جز طعمِ زنجیر
و بوی نان خشک وعدهها نچشیدهایم.
.
اگر برای آمدندت،
فرش قرمزی را بیگانه پهن کند.
حاضرم دستان مرگ را بفشارم،
و از بیهویتی خویش
چون شیونی در باد
فریاد کنم.
ای رویای بر باد رفته،
ای قصهی تلخ هزاران انسان
به زنجیرِ آویخته!
دست از گلوی ما بردار.
های آزادی...
اگر قرار است صفحهای از تاریخ
بودنت را بیگانگان بنویسند.
بگذار خاک
پناه آخرین فریادم شود.
.
#احمد_بیگی
احمد بیگی
از دفتر بیعنوان برای همه بهجز تو