و ناگهان به پایان می‌رسیم،
بی آن‌که حتی آغاز شده باشیم،
گویی قصه‌ای نانوشته
در میان سطرهای فراموشی…

و چه کوچک می‌شود دنیا،
با آدم‌هایش، خاطره‌های محو‌شده‌اش،
وقتی در تمنای قد کشیدن،
سقف آسمان کوتاه‌تر از پیش می‌شود،
وقتی پاهایت را در زمین محکم می‌کنی،
اما خاک، سست‌تر از آن است که بایستی…

ما در هجوم لحظه‌ها محو می‌شویم،
پیش از آن‌که معنای بودن را بفهمیم،
پیش از آن‌که صدای خویش را
در هیاهوی خاموشی‌ها پیدا کنیم…
.
#احمد_بیگی
از دفتر بی عنوان برای همه ‌به‌جز تو