در جهانی که قلب‌ها،
برای فهمیدن سنگین‌اند،
من گریستم؛ در سکوتی که هیچ‌کس ندید،
بی‌آنکه اشکی از چشمانم بلغزد،
یا چهره‌ام رنگ اندوه بگیرد.

از آدمیان هراس دارم؛
از نگاه‌هایی که قضاوت می‌کنند،
پیش از آنکه بفهمند.
از لب‌هایی که سخن می‌گویند،
بی‌آنکه صدای جانشان شنیده شود.
از دستانی که به نوازش نزدیک‌اند،
اما بی‌حس و خالی از گرمای حضور.

خود را پنهان می‌کنم،
در تاریکی عمیق،
جایی که سایه‌ها رازهایم را در آغوش می‌گیرند.

گریخته‌ام
از پرسش‌هایی که پاسخ را نمی‌خواهند،
از لبخندهایی که هیچ عشقی در پسشان نیست،
و از دستانی که سردتر از سکوتند.

گریخته‌ام.
مپرس چرا!
.
#احمد_بیگی 
از دفتر بی عنوان برای همه ‌به‌جز تو