انسان
جز فکری فرسوده و زنگ‌زده،
دهانی خاموش،
و چشمانی
که جز تباهی نمی‌بینند،
چه دارد؟

دو گوشی
که فریادِ خاموش را می‌شنوند،
دستی
که بر دری بسته می‌کوبد،
پایی
که در کوچه‌های بی‌انتها
دنبالِ راهی گم‌شده می‌گردد.

میان این همه تاریکی،
تنها
صدای تپشِ قلبی مانده است،
که گاه
می‌کوشد
از ویرانی عبور کند.

انسان...
به‌جز کلامی
که در گلو می‌شکند،
حقی
که زیر قدم‌ها دفن می‌شود،
و امیدی
که در سایه‌سار شک و سکوت
آهسته می‌پوسد
و خاک می‌خورد،
چه دارد؟

ای انسان،
چه کرده‌ای
که در تضادها غرق شدی؟
که آدم‌ها،
با لبخندی بر لب
و خنجری در آستین،
به هم دست می‌دهند؟
.
#احمد_بیگی
از دفتر بی عنوان برای همه ‌به‌جز تو