۲۱ مطلب با موضوع «شعر» ثبت شده است

منم هستم مردم

• منم هستم مردم  •

نور طیف زیبایی میسازد 

بین موج های تنت 

گاه،رنگ چشمانت 

گاه،به سرخی لبت

و قدت همچو سرو نشان 

عشق را می کند افزون

ای که دوست داشتنت شعله ای در برابر دریا 

در من آتشی بدم 

تا که دریا ها کنم خاموش 

لیک،هیچ برای ابراز ندارم 

تنی دارم بی جان و خسته 

لبی خشکیده،دهانی بسته

و چشمانی در انتظار امید 

که از راهی رسد خاکی 

در آغوشش بگیرم 

بگویم:شدند این مردمان مجنون 

ندارند هیچ امید 

نه خود میشناسند نه مادر 

شده درمان آنها تکه نانی،وصالی 

بده به آنها امید 

منم هستم مردم 

تنی خسته و روحی مجنون 

 

احمد بیگی

تیر ماه 1400

 

۲۴ تیر ۰۰ ، ۰۰:۳۱ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
احمد بیگی

یادگار

یادگار

به یادگار بگذاریم در این جهان 
عشق را 
برای آیندگان بخوانیم از عشق
که چیزی نیست جز درد 
دردی میان ماندن و رفتن 
آنانان که ماندند عشق را می دانند 
و آنان که می روند از ماندن و عشق بیزارند
آه از عشق 
که درد آفرید و درمانش نساخت 
آه از عشق 
که درمانی نداشت....
.
.
.
ارادتمند شما 
احمد بیگی 
22 تیر 1400 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

در کدامین درد تو را فراموش کرده ام ؟

در کدامین درد تو را فراموش کرده ام 
باز میشود ملاقاتت کرد
می شود باز درخشش چشمانت را دید و سرخی لبانت را به مالکیت خود در آورم 
میشود دوباره روبه رویم بایستی و فریاد بزنی (دوستت ندارم)
میشود بیایی و دستانت را به دستانم گره کنی 
میشود بیایی بخندی 
میشود بیایی 
نروی 
بمانی 
اخر جهان تحمل خنده هایت بی من را ندارد 
کوچه ها طاقت تنها رقصیدنم را ندارند
اگر نیایی 
با مرگ میرقصم...
#احمد_بیگی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

آدمها

آدمهای زیادی در زندگی ام آمدنند و رفتند،اما بعضی هاشان هنوز مانده اند در خاطراتم و بعضی های دیگر حتی ردی در افکارم به جای نگذاشته-اند .یکی از آنها شیرین بود،زیبا بود؛حتی او را بعد از رفتنش در افکارم لمس میکردم،کشیدگی اندام،درشتی چشمهایش و حتی آن خال پشت گردنش؛اما،این احساسات مشترک بودند،بین من و او و آن کسی که در حال حاضر او را در آغوش کشیده.این احساسات مشترک طبیعی است. چون هم من میدانم پشت گردن او چه چیزی نهفه است و هم آن غریبه.حال میخواهم آن عزیز شیرین را فراموش کنم.دیگر هر نام هم نامش را او نبینم و هرجایی که با او با او رفته ام را به سرعت فراموش کنم؛قصد به فراموش کردن،خود یاد آور خاطرات است،پس من باختم.به این منظور که هرگز نتوانستم او و خاطراتش را فراموش کنم.من مردم.چون میخواستم در مصرف زندگی و زنده بودن صرفه جویی کنم.و هیچ کس را بعد از او نپذیرم،تا به او ثابت کنم رفتنش سودمند نخواهد بود...
#احمد_بیگی
احمد بیگی 
ز دفتر بی عنوان برای همه،بجز تو

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

سکوت نکن


سکوت نکن. حداقل با خود حرف بزن. با حرف زدن می‌تونی آروم زندگی کنی. آروم ب‌خوابی. حرف بزن. با حرف زدن می‌تونی یه نفر رو بغل کنی، می‌تونی اونو ببوسی یا حتی می‌تونی قلبشو بشکنی. حرف بزن. گاهی فقط حرف زدن می‌تونه بهت دو تا چشم بینا بده، تا بتونی دوستاتو پیدا کنی. حرف زدن بهت جرئت میده. حرف بزن...
#احمد_بیگی

احمد بیگی 

هیسطنی 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

پشیمانم نکن

 

با هر نگاهت پشیمانم نکن...

از کنار من برو

من آن کسی که تو میخواهی نیستم

آن کسی که تو نیاز داری نیستم

تو در جستجوی کسی هستی،که همواره قدرتمند باشد 

کسی که قول بدهد هرگز ترکت نکند 

کسی که قلبش برای  تو بتپد

کسی که برایت بمیرد

و زندگی‌اش را قربانی‌ات کند

من ان کسی که تو میخواهی نیستم ...

از کنار من برو و با هر نگاهت پشیمانم نکن...

#احمد_بیگی 

احمد بیگی 

هیسطنی 

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

پایه و اساس

 

بعضی از ادم ها با این که میدانی ؛

بودنشان.. هیچ پایه و اساسی ندارد.....

زندگی ات را با او میسازی....

اعتماد میکنی....

دروغ ها را باور میکنی......

دل میبندی به بودنش....

و عاشقش میشوی.....

با اینکه میدانی....

بودن او هیچ پایه و اساسی ندارد....

#احمد_بیگی 

احمدبیگی احمد بیگی

#هیسطنی 

@histoni

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

بی تو بهارم را باد برده

 

حرفی نمیزنم؛

سرم را به دیوار میکوبم

رد ناخن هایم غذاب میدهد پوست دستانم‌را

گلویم از تشنگی چنگ میزند

زبانم از فرط سخن لال مانده...

پاهایم از متراژ  خیابان ها سست شده...

دستانم گرمایی ندارد

اما چشمانم...

چشمانم؛

به خندیدنت... 

به آغوشت...

به باد میان گیسوانت...

بعد از رفتنت؛

عادت ندارد...

چشمانم،به نبودنت عادت 

ندارد...

#احمد_بیگی

#احمدبیگی

#هیسطنی

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

گران باش

 

گران باش؛

نگذار از ارزشت بکاهند.

 آنگونه باش که بیم داشته باشند از ناراحت کردنت ....

در انتخاب آدمها حساسیت به خرج بده...

و شیفته ی آنی باش که جان و مال که سهل است؛زندگی اش را به پایت بریزد…

#احمد_بیگی

#احمدبیگی

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

زبان چینی؟

 

 

به هر زبانی برایت دوستت دارم را زمزمه کردم...

اما مطمئنا اخرین بار ؛

به زبان چینی گفته‌ام....

که تو رفتی و من شکستم...

#احمد_بیگی #هیسطنی #احمدبیگی

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰