۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «تئاتر» ثبت شده است

در کدامین درد تو را فراموش کرده ام ؟

در کدامین درد تو را فراموش کرده ام 
باز میشود ملاقاتت کرد
می شود باز درخشش چشمانت را دید و سرخی لبانت را به مالکیت خود در آورم 
میشود دوباره روبه رویم بایستی و فریاد بزنی (دوستت ندارم)
میشود بیایی و دستانت را به دستانم گره کنی 
میشود بیایی بخندی 
میشود بیایی 
نروی 
بمانی 
اخر جهان تحمل خنده هایت بی من را ندارد 
کوچه ها طاقت تنها رقصیدنم را ندارند
اگر نیایی 
با مرگ میرقصم...
#احمد_بیگی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

آدمها

آدمهای زیادی در زندگی ام آمدنند و رفتند،اما بعضی هاشان هنوز مانده اند در خاطراتم و بعضی های دیگر حتی ردی در افکارم به جای نگذاشته-اند .یکی از آنها شیرین بود،زیبا بود؛حتی او را بعد از رفتنش در افکارم لمس میکردم،کشیدگی اندام،درشتی چشمهایش و حتی آن خال پشت گردنش؛اما،این احساسات مشترک بودند،بین من و او و آن کسی که در حال حاضر او را در آغوش کشیده.این احساسات مشترک طبیعی است. چون هم من میدانم پشت گردن او چه چیزی نهفه است و هم آن غریبه.حال میخواهم آن عزیز شیرین را فراموش کنم.دیگر هر نام هم نامش را او نبینم و هرجایی که با او با او رفته ام را به سرعت فراموش کنم؛قصد به فراموش کردن،خود یاد آور خاطرات است،پس من باختم.به این منظور که هرگز نتوانستم او و خاطراتش را فراموش کنم.من مردم.چون میخواستم در مصرف زندگی و زنده بودن صرفه جویی کنم.و هیچ کس را بعد از او نپذیرم،تا به او ثابت کنم رفتنش سودمند نخواهد بود...
#احمد_بیگی
احمد بیگی 
ز دفتر بی عنوان برای همه،بجز تو

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰